گفتمش بی تو چه باید کردن عکس رخسار ماهش را داد
گفتمش مونس شب هایم کو تاری از زلف سیاهش راداد
به همه یادگاری دادو وبه من انتظار سر راهش راداد
................................................................................................................
ان یار کز اوخانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
اوقات خوش ان بود که با دوست به سر شد
باقی همهبی حاصلی بی خبری بود
خوش بودلب اب وگل وسبزه ونسرین
افسوس که ان گنج روان رهگذری بود
.................................................................................................................
ممنون که به من سرزدید
وب شما هم بسیار جالب و دیدنی است.
باز هم به من سر بزنید.
ممنونم که به من سر زدی